loading...
گل همیشه بهار
سولماز شهیدی بازدید : 111 جمعه 17 تیر 1390 نظرات (1)

سلام

خدا رو شکر برای

پایان فصل امتحانات

آغاز فصل عروسی ها

دوست های عزیزم

سفرم به یزد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با تمام سلول هام یه حس عجیب و تجربه می کنم یه چیزی مثل خون که جریانش و تو وجودم حس میکنم وقتی به bone marrowنفوذ میکنه یا وقتی که از cell membrane عبور می کنه

نمی دونم بهش چی میگن

شادی؟

امید؟

عشق؟

اما خوب می دونم که دلیل این حس چیه!شادی!امید!....

-------------------------

سفر خوبی بود خیلی خوش  گذشت و ...

وقتی داشتم فرش ابریشم می خریدم یادم اومد که چقدر آدما متفاوتن

خوشحالم که قراره تو روی این فرش ها پا بذاری

-------------

یه ست شیرینی نقره هم خریدم نمی دونی از تصور اینکه با اونا از مامانت پذیرایی کنم چه لذتی بردم

------------

خیلی چیا خریدم گاهی خرید واسم سخت میشد نمی دونستم تو اونا رو دوست داری یا نه

ست حبوباتمون خیلی نازه اما اگه تو با من بودی خیلی راحت تر می خریدم هی ازاین مغازه به اون مغازه رفتم تا عاقبت این وانتخاب کردم

------------

سفر خیلی خوب بود فقط تو نبودی!

-----------

کاش زودتر بیای که باقی مونده وسایل و با هم بخریم

شاد

سیب

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 533